loading...
یادداشت های یهویی یک داروساز
پسرقدبلند بازدید : 86 پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

آسمان هنوز هم آبی است؟؟

چند صباحی نبودم و از ترنم محبتتان بی نصیب بودم

در اندیشه های خود گم شده ام

بین حقیقت وجود و وجود حقیقت تداخلی پیش آمده است

از مرگ نمیترسم اما از زندگی دوباره میترسم ، بارها و بارها تکرار اندیشه ها مرا می ترساند

احساس میکنم بر دور تسلسل افتاده ام و دور تسلسل هم باطل است !

من با یک حساب سر انگشتی متوجه شدم برای حساب های زندگیم به انگشت های پایم و انگشت های دست چند نفر دیگر هم نیاز دارم!!

تازگی ها متوجه شدم تارهایی از موهایم سفید شده اند البته احساس میکنم مدگرا شده اند!!

دلم از بس شور میزند شورش را در آورده است، جدیدا هم ترش و تند میزند!!

چند مدت است که خواب های پریشانی میبینم، باید یک سشوار به این خواب هایم بزنم!!

تا یادم نرفته است باید ریشم را هم بزنم!!

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ریحان در تاریخ 1393/02/25 و 23:44 دقیقه ارسال شده است

یعنی واقعاً من دارم درست می بینم که اینجا آپه ؟؟؟؟؟؟
*** دل من نیز شور می زند عجیب....
*** دقیقاً منم از زندگی دوباره می ترسم عجیب!!!
*** من هم به انگشتان زیادی نیاز دارم تا بنویسم حساب و کتاب های نانوشته ی زندگی ام را !!!
*** منم دو تا تار سفید داشتم، کوتاشون کردم!!! دیگه ندارم!!! اصلاً چه معنی داره این مدگرایی؟؟؟

سلااااااااااااااام..... خوبید آیا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ : سلام
خوبم آیا؟؟
اینجایمم ایستاده بر تلی از خاکستر

این نظر توسط خاله ریزه (مهسا) در تاریخ 1393/02/25 و 23:36 دقیقه ارسال شده است

سلامشکلک
تا اسمتو دیدم کلی ذوق کردمشکلک
چه عجب بلاخره تشریف آوردی خالت که حسابی دلتنگت بودشکلک
غیبتت خیلی طولانی شد و نگرانت بودمشکلک


این پست نشون میده حالت همچین تعریفی ندارهشکلک
ایشالا که خیرهشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 160
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 109
  • بازدید سال : 944
  • بازدید کلی : 6,113