سلام
از اونجا که وقتی سال 2ام راهنمایی بودم مدرک کامپیوتر داس گرفتم
که فقط دهه 60 می دونه این ورژن از ویندوز چه شکلی هست، من عاشق این دنیا شدم
از آدم های دنیا واقعی خسته شدم، نمی تونم تحملشون کنم
دنیا مجازی آرامشی داد به من که باورش برام سخت بود، میتونستم وقتی داشتم غصه میخوردم با یکی بخندم!
میتونستم کل زندگیمو واسه یکی بگم و بعد دیلیت
می تونستم یک بی سواد باشم!یک شاعر! یک پزشک! یک فوق دیپلم کامپیوتر!یک مغازه دار و...
امشب اومدم اینجارو ببندم
خیلی خسته شدم،نمی دونم چرا یک غم سنگین روی دلم هست و قرار نیست دست از سرم برداره
نمی دونم قرار به کجا برسم با این دلشکستگی
از این وبلاگ میرم!!
شاید یه وقت برگشتم اینجا!!
مطمئنا دست از نوشتن بر نمی دارم و وبلاگ دیگه ای دارم
اما اونجا من واقعی میشناسید
سعید که دلش گرفته می شناسید
کاش یه روز غم دلم تموم بشه
اینجایمممممم ایستاده بر تلی از خاکستر